بلاقا گؤره
بيزيم بو وئبلاق دا تكجه بيلگي لريزي آرتيرماق دان سونرا آيري بير آماج يوخوموز
بؤلوم لر
     
سایغاج
rss feed
سؤنمز وطن
بير وئبلاق آذربايجان و توركلر اوچون
آنا یارپاق       ایلگی      
جمعه 20 مرداد 1391 :: نويسنده : سؤنمز وطن

عليرغم برخي تحركات عوامل استعمار، در آذربايجان هيچ خواست جمعي براي جدا شدن از ايران وجود نداشت. شيخ محمد خياباني كه جنبش سياسي را در آذربايجان بر عليه حاكمان تهران (كه قرارداد ننگين 1919 را با انگلستان بسته بودند) بر پا كرده بود، با جدايي آذربايجان از ايران و يا حتي انضمام آن به تركيه مخالفت ورزيد. او ميرزا كوچك خان جنگلي را به دليل اتحادش با بلشويك‌ها مورد انتقاد قرار داد. در قيام لاهوتي نيز آذربايجان از تهران جدا شد ولي شوري در مردم برانگيخته نشد و لاهوتي به شوروي گريخت.

حتي فعالان آذربايجاني كه در قفقاز بودند و طبيعتاً به دليل دوري از حوزه‌ي اقتدار ايران، آزادي عمل بيش‌تري داشتند، به مسأله‌ي جدايي روي خوشي نشان نمي‌دادند. دموكرات‌هاي ايراني در باكو نشريه‌اي با نام «آذربايجان جزء لاينفك ايران» منتشر كردند.حتي كساني چون سيد جعفر پيشه‌وري كه علائق ديرينه‌اي در مسأله‌ي زبان داشت، در مقاله‌اي با نام «بشارت به آزادي خواهان ولايات و كليشه‌هاي بزرگ» در شماره‌ي 57 روزنامه‌ي حقيقت 20 فروردين 1301/ 10 آوريل 1922 در تهران نوشت:

«… آذربايجاني ايراني است، او تجزيه نمي‌خواهد، او را با تهمتي كه خودش تنفر دارد، نكشيد.»

اگر چه آذربايجاني‌ها تمايلي به جدايي از ايران نداشتند ولي اين به معناي آن نبود كه آنان مطالباتي را از مركز ندارند. پيشه وري در مقاله‌اي تحت عنوان «حكومت مركزي و اختيارات محلي» شماره‌ي 92 روزنامه‌ي حقيقت 13 خرداد 1301/ 3 ژوئن 1922 تأكيد مي‌كند كه:

«ما در ايران اين گونه اسارت‌هاي ملي را قائل نيستيم… اين را نمي‌توان انكار كرد كه حكومت مركزي تاكنون توجه تامي به ولايات معطوف نداشته و آن‌ها را از خود راضي نكرده و اين كه آن‌ها تاكنون به فكر تجزيه نيفتاده‌اند، همان احساسات ايرانيت بوده است و اما با اين اصول اداره ممكن نبود از مردم جلوگيري شود. ما كار نداريم كه در ابتدا چگونه بوده، شايد آذربايجاني‌ها از جنس مغول‌ها هستند يا خراساني‌ها از نسل عرب‌ يا گيلاني‌ها از ملت ديگر يا كردها از نسل مدي بوده‌اند. اين‌ها را امروز مدرك قرار دادن ديوانگي است.»

سيدحسن تقي‌زاده نماينده‌ي تبريز در مجلس اول مشروطه، چنين مي‌نويسد:

«… و نيز دولت بايد نسبت به اهالي آذربايجان ولو ناز كنند و زياده روي و تندي نمايند روي محبت زياد نشان بدهد و مأمورين آذربايجاني الاصل وطن پرست به ادارات آن جا مأمور كند كه هم ايراني واقعي بود. و هم با زبان خود اهل محل با آن‌ها حرف بزنند و نصيحت كنند و مردم آذربايجان يك اختلاف و مباينت دارند كه جدايي زبان فارسي از تركي است، لكن صدرشته اتحاد ديگر دارند كه يكي از آن‌ها مذهب تشيع و ديگري عادات مشترك و معارف مشترك (كولتور) و مراودات و غيره است… ولي وقتي كه كلمه‌ي جواب معمولي تمام ايران را تبديل به كلمه‌ي پاسخ كرديم، به دست خود يك رشته اتصال و الفت را بريديم و ديگر اهل تبريز زبان شما را از آن چه هم كه كم‌تر مي‌فهمند و خودمان را دوستي از برادران تبريزي مسلمان و شيعه دور كرده‌ايم و اگر امشاسپندان را به جاي ملائكه اختيار كنيد و كلمه‌ي تركي الاصل «قشون» و «ساخلو» را براي اين كه تركي «منحوس و منفور» است با اين كه مفهوم عامه زبانان است دور انداخته كلمه جعلي و بي‌معناي ارتش و پادگان را كه نه اهل آذربايجان مي‌فهمند و نه اهل گلپايگان به جاي آن‌ها بگذاريد اين مباعدت و انفصال و بيگانگي را شدت داده‌ايد و به اين داداش بيگ قفقاز كمك كرده‌ايد كه دائماً مي‌گويد ما را با اين فارس‌ها چه قرابتي است.»

بدين گونه تعارض ميان عده‌اي ايرانگرا در تهران با مطبوعات باكو و تركيه آغاز شد. پان تركيست‌ها در عثماني سخت در تب و تاب بودند. در جريان سال‌هاي جنگ جهاني اول مأموران ترك به همراه مأموران آلماني به رياست دكتر ورنر اتوفون هنتيگ با شدت به جذب حمايت مردان ترك تبار آسياي مركزي مشغول بودند.[6] در 1915 و 1916 هزاران جزوه‌ي پان تركي و پان اسلامي در افعانستان، روسيه و تركستان چين توزيع شد. در اين مرحله مقامات شوروي به پان تركيسم به عنوان خطري بالقوه مي‌نگريستند. در 1921 دهمين كنگره‌ي حزب كمونيست شوروي پان تركيسم و پان اسلاميسم را به عنوان جريان‌هاي انحرافي كه در پي ناسيوناليسم دموكراتيك بورژوازي هستند، محكوم كرد. در اين زمان پان تركيسم از طرف عثماني تبليغ مي‌شد و حكومتي كه توسط حزب مساوات طرفدار عثماني در جمهوري آذربايجان در 1918 ايجاد شده بود، در 1920 توسط بلشويك‌ها از ميان رفت. با اينحال پان تركيست‌ها لحن تبليغات خود را تهاجمي‌تر كردند.

در سال 1923 مجله‌ي تركي «يني مجموعه» گزارشي در باره‌ي كنفرانس مربوط به آذربايجان چاپ كرد كه توسط «تورك اوجاغي» در استانبول تشكيل شده بود. روشني بيگ پان تركيست معروف در ضمن كنفرانس مزبور، دولت ايرن را به خاطر شقاوت و روش‌هاي مستبدانه نسبت به آذربايجاني‌هاي ساكن ايران محكوم كرده و همه‌ي آذربايجاني‌ها را به اتحاد با جمهوري جديد تركيه فرا خواند. مجله‌ي ايرانشهر در تهران به سرعت واكنش نشان داد. اين مجله در پاسخ، مقاله‌اي به قلم يوزف ماركوارت ايرانشناس معروف آلماني راجع به روابط تاريخي موجود بين آذربايجان و بقيه‌ي ايران چاپ كرد. در پايان مقاله نيز شعري از عارف قزويني در مذمت زبان تركي درج شد:

زبان تركي از براي قفا كشيدن است نسيم صبح دم برخيز

صلاح پاي اين زبان ز مملكت بريدن است بگو به مردم تبريز

دو اسبه با زبان فارسي از ارس پريدن است كه نيست خلوت زرتشت

جاي صحبت چنگيز

تقي اراني در مقاله‌اي در ايران شهر در سال 1303/1924 چنين مي‌نويسد:

«امروز قلب هر آذربايجاني در محبت ايران مي‌تپد. در انقلاب مشروطيت ايران فداكاري‌هاي آذربايجان بر همه كس واضح و آشكار است. پس در اين مسأله چون آذربايجان سر ايران بوده و هست بايد افراد خير انديش ايراني فداكاري نموده، براي از ميان برداشتن زبان تركي و رايج كردن زبان فارسي (كه از آغاز تا چند قرن پيش زبان مردم آذربايجان بود) بكوشند و خود جوانان آذربايجاني بايد جانفشاني كرده متعهد شوند تا مي‌توانند به زبان تركي تكلم نكنند.»

اراني هم چنين در مقاله‌ي «آذربايجان يا يك مسأله‌ي حياتي و مماتي ايران» به مشكل ترك زبان آذربايجان پرداخته و ادعاي ترك نژاد بودن آن‌ها را باطل دانست. با آغاز سلطنت رضا شاه، آذربايجان در وضعيت مشكلي قرار گرفت. حكومت جديد از دو ابزار اقتصادي و فرهنگي براي تحت فشار قرار دادن آذربايجان بهره برد. به جرأت مي‌توان گفت كه آذربايجان در دوره‌ي 16 ساله‌ي سلطنت رضاشاه چنان در فشار و تنگنا بود كه كمتر نظيري براي آن‌ مي‌توان يافت.از نظر اقتصادي، سياست رضاشاه در متمركز كردن امور بازرگاني در تهران به موقعيت‌ تجاري تبريز لطمه زد. آذربايجان پيشگامي خود را در تجارت و تبريز اهميت ويژه‌اش را از دست داد. عناصر فعال و حياتي آن به تهران رفتند. در اين زمان مازندران كه زادگاه رضاشاه بود، در اولويت صنعتي شدن قرار گرفت.اصفهان و مازندران به صورت مراكز صنايع نساجي در آمدند. تهران نيز قلب صنايع سنگين تبديل شد. از سال 1310 تا 1320 از 20 كارخانه‌ي جديدي كه در 4 شهر آذربايجان (تبريز- اروميه- مياندوآب و مراغه) برپا شد. تنها دو كارخانه از سرمايه گذاري مستقيم دولت برخوردار بود. در حالي كه در همين مدت در ايالات مركزي و شمالي كشور، دولت براي 20 كارخانه از 132 كارخانه تأسيس شده، سرمايه گذاري كرده بود.

آذربايجان كه مركز غله‌ي ايران بود، گرفتار كمبود غله شد چرا كه گندم آذربايجان به تهران فرستاده مي‌شد و در زمستان 1319 آذربايجان بدون آذوقه بود. شهر تبريز از سال 1308 دو مرتبه مورد هجوم سيل واقع شد و طبق تأييد وزارت كشور 30 ميليون ريال به مردم خسارت وارد شد. دولت شاهنشاهي براي ساختن راه مخصوص آبعلي و آمل كه صرفاً تفريحي بود، 500 ميليون ريال خرج كرد و اين در حالي بود كه مدت 8 سال تمام، پل‌هاي وسط شهر تبريز خراب بودند و زمستان‌ها كه آب رودخانه بالا مي‌آمد، عبور و مرور مشكل مي‌شد و عملاً شهر تبريز به دو بخش تقسيم مي‌شد. اين در حالي بود كه براي شهرهاي كوچك مشهد سر و آمل، پل‌هاي معلق آهني از اروپا آورده بودند.

شوروي‌ها نيز بر وخامت اوضاع افزودند. آن‌ها داد و ستد با آن سوي ارس را محدود كردند. در دهه‌ي 1300 به تدريج مقامات شوروي به صورت ادواري از داد و ستد با ايران كاستند و از اين حيث به صادر كننده، وارد كننده، توليد كننده و عمده فروش خسارت عظيمي وارد ساختند.

از نظر فرهنگي برنامه‌هاي دولت رضاشاه در جهت يكسان سازي فرهنگي اعمال مي‌شد. تحصيل در مدارس به زبان فارسي بود. معلمان موظف بودند كه به زبان فارسي تدريس كنند. محسني رئيس فرهنگ آذربايجان مي‌گفت: «هر كس كه تركي حرف مي‌زند، افسار الاغ بر او بزنيد و او را به آخور ببنديد.» ذوقي كه بعد از او رئيس شد، صندوق جريمه‌ي تركي حرف زدن در دبستان‌ها گذاشته بود. آموزش به زبان‌هاي محلي و انتشار كتاب و روزنامه به زبان غير فارسي ممنوع شد.

اگر چه از ديرباز رسم بر آن بود كه رجال استخواندار و متين براي حكومت آذربايجان انتخاب شود، استانداران منصوب رضاشاه در آذربايجان افرادي مغرض و كم سواد بودند.مستوفي استاندار آذربايجان شرقي مي‌گفت: «آذربايجاني‌ها تركند! يونجه خورده مشروطه گرفته‌اند حالا نيز كاه مي‌خورند ايران را آباد مي‌سازند!» مستوفي كه هرگز از توهين به مردم آذربايجان و زبان تركي باز نمي‌ايستاد در جوابيه‌اي كه بر مقاله‌ي سلطان زاده تبريزي نوشته چنين مي‌گويد:

«… بلي من… هيچ وقت اجازه نمي‌دادم كه روضه خوان در مجالس ختم، تركي بخواند و در سخنراني‌هاي خود مي‌گفتم شما كه اولاد واقعي داريوش و كامبيز هستيد چرا به زبان افراسياب و چنگيز حرف مي‌زند؟ و از اين بيانات هم جز ايجاد حس وحدت ملي و جلوگيري از ترك مآبي و كوتاه كردن موضوع اقليت ترك زبان در نزد خارجي‌ها كه به عقيده‌ي من بزرگ‌ترين توهين به اهالي آذربايجان است و نويسنده‌ي مقاله اسم آن را هم دردي! گذاشته است نوشته‌ام و زبان فارسي را كه زبان نوشتن و تدريس و زبان رسمي و عمومي است ترويج كرده‌ام.»

همراه با فشارهاي اقتصادي و فرهنگي كه در دوره‌ي رضاشاه بر آذربايجان وارد مي‌شد، يك حركت ديگر نيز در تهران آغاز شد كه به ظاهر موضوعي تحقيقي و علمي بود ولي در باطن انگيزه‌هاي بالاي سياسي و دولتي در پس خود داشت. بي‌ترديد سياست‌هاي رضاشاه از بستر فكري ناشي مي‌شد. اين بستر فكري را كساني چون محمدعلي فروغي، دكتر محمود افشار يزدي، علي اصغر حكمت و … آماده مي‌كردند، هر كدام از اين افراد گوشه‌اي از كار را گرفتند. جمعي به برگزاري هزاره‌ي فردوسي پرداختند. فرهنگستان ايران تأسيس شد. بدين ترتيب زمينه فراهم بود تا هر چه در داخل ايران رنگ غير آريايي دارد، در دستگاه پيشنهادي اين افراد استحاله شده و آرياييزه شود.

در اين ميان آذربايجان جايگاه خاصي داشت. به پيشنها محمدعلي فروغي كميسيون جغرافيا وابسته به فرهنگستان ايران تأسيس شد. وظيفه‌ي اين كميسيون «تبديل اسامي بيگانه اماكن ايراني به فارسي» بود. در ترمينولوژي فرهنگستان تمامي زبان‌هاي ملل كشور به جز فارسي اجنبي شمرده شده‌اند. رياست اين نهاد بر عهده‌ي فروغي و وثوق الدوله بود. در يكي از اسناد كميسيون آمده بود كه: «اگر با اين اسامي جغرافيايي كلماتي مانند چاي، سو، بولاق و نام‌هاي مشابه آن باشند اين اسامي بيگانه مشخص و به فارسي تغيير داده شوند.» بدين ترتيب نام‌هاي روستاها و حتي شهرها دستخوش تغيير شد. تغييري كه هيچ دليل منطقي نداشت و اگر چه نام جديد هرگز در ميان مردم مصطلح نشد ولي هم چنان در اسناد رسمي به كار مي‌رود. اين در حالي بود كه نام‌هاي مجعول هيچ محمل تاريخي نداشتند.

اقدام ديگر تغيير و تقسيم قلمرو آذربايجان بود. دكتر افشار كه در آلمان تحصيل كرده و همواره مانند بسياري از روشنفكران ايراني آن زمان، مدل آلمان را مي‌ستود، در مجله‌ي آينده‌ي كه خود تأسيس كرده بود، مقالاتي در مدح آلمان مي‌نگاشت. دكتر افشار نسبت به آذربايجان حساسيت ويژه‌اي داشت. در جهان بيني دكتر افشار خطراتي كه استقلال و تماميت ارضي ايران را تهديد مي‌كردند عبارتند از:

1. خطر سفيد (روسيه) 2. خطر آبي (انگلستان) 3. خطر سبز (عرب‌ها) 4. خطر سياه (جهل و استبداد داخلي) 5. خطر زرد «و آن خطري است كه از جانب ترك‌هاي عثماني و تاتارهاي شمال غرب وحدت ملي ايران را تهديد مي‌كند.»

او در مقاله‌اي در اسفند 1306 اين گونه توضيح مي‌دهد: «خطر زرد تهديدي موقتي نيست بلكه يك قسم خطر ملي و دائمي براي كليه ملل و اقوام ايراني نژاد (ايراني‌ها، افغاني‌ها، كردها، تات‌ها و تاجيك‌ها) است.» او براي رفع اين مشكل پيشنهاداتي نيز داشت كه در مقاله‌ي «ناسيوناليسم و وحدت ايران» در بهار 1305 در مجله‌ي آينده ارايه كرده است. او پيشنهاد مي‌كند كه سخن گفتن به زبان تركي ممنوع شود، بخشي از ترك زبانان به نقاط فارسي زبان ايران كوچ داده شوند، نام آذربايجان به فراموشي سپرده شود و در تقسيمات كشوري نيز حدود اين منطقه تغيير يابد. دكتر افشار در اين راستا كمي بيشتر رفته و براي نخستين بار اسم پان ايرانيسم را به ميان آورد. ايشان در مجله‌ي آينده چنين توضيح داد:

«… من از لفظ پان ايرانيسم مفهوم يا مقصد سياسي بدان سان كه ترك‌ها از لفظ پان تورانيسم يا پان توركيسم دارند، استنباط نمي‌كنم. پان ايرانيسم در نظر من بايد «ايده‌آل» يا هدف مشترك تمام ساكنان قلمرو فارسي زبان آسيا باشد و منظوري جز حفظ زبان و ادبيات مشترك اين سرزمين‌ها نداشته باشد. منظور من از پان ايرانيسم اين است كه ملل و اقوامي كه به زبان فارسي سخن مي‌گويند، يا مي‌گفته‌اند، و كاخ بزرگ ادبيات فارسي را به كمك و مشاركت هم ديگر برفراشته‌اند، از هم پراكنده و نسبت به هم بيگانه نباشند بلكه دست به دست هم داده و اين بناي بزرگ تاريخ را عظيم‌تر و زيباتر و سربلندتر بسازند.»

براي منكوب كردن زبان تركي در آذربايجان، آن قسمت از كار كه به ادارات و سازمان‌هاي دولتي مربوط مي‌شد، در حال انجام بود ولي قسمتي ديگر از كار به صورت نظريه پردازي و كار پژوهشي به وسيله‌ي نويسندگان با جهت گيري خاص پي گرفته‌ شد. هدف هر دو جريان اين بود كه زبان تركي در آذربايجان هم در شكل و هم در ماهيت خدشه دار شود. در قسمت ماهيت دو هدف وجود داشت يكي اين كه زمان ورود زبان تركي به آذربايجان بايد با استفاده از مدارك تاريخي به جلو كشيده شود و ديگر اين كه بر اين نكته تأكيد شود كه زبان تركي اصولاً خاصيت لازم براي دارا بودن عنوان زبان را ندارد و قابل مقايسه با زمان فارسي نيست.

كسي كه گام مهمي در خصوص پژوهش درباره‌ي موقعيت زبان تركي در آذربايجان برداشت، سيد احمد كسروي تبريزي (1324-1269 خورشيدي) بود. كسروي كه متولد و بزرگ شده‌ي تبريز بود، با نوشتن كتاب‌هاي تاريخي مانند «تاريخ هجده ساله‌ي آذربايجان»، «تاريخ پانصد ساله‌ي خوزستان» و «تاريخ مشروطه ايران» نشان داده بود كه در پژوهش تاريخي دستي چابك دارد. ترديدي نيست كه كتاب‌هاي تاريخي كسروي، خدمتي سترگ به پژوهش گذشته‌ي اين كشور است. او با كوشش وصف ناپذير به خلق آثاري پرداخت كه هر كدام در زمينه‌ي خود يك مرجع است.

كسروي به عنوان يك آذربايجاني تهران نشين، تمايلات ايرانگرايي و عرب ستيزي داشت. در آن هنگام كه آتش مباحثات و تبليغات پان تركيستي از روسيه و به ويژه عثماني گرم بود، كسروي نسبت به مسأله علاقمند شد. او رساله‌ي «آذري يا زبان باستان آذربايگان» را نوشت. اين رساله با استفاده از رساله‌ي انرجاني چنين عنوان كرد كه زبان تركي در آذربايجان عارضي بوده و پيش از آن مردم آذربايجان به زبان آذري سخن مي‌گفتند و ديگر اين كه زبان آذري در زمان صفويه نيز مورد استفاده بود و لاجرم زبان تركي بعد از صفويه رايج شده است.

اين رساله نشان سلطنتي انگليس را كسب كرد. نويسندگان بعدي اين رساله را شرح و بسط دادند و حتي نتايج جديدتري نيز گرفتند. اگر چه رساله‌ي روحي «در بيان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعيان و اجلاف مردم تبريز» بود، نتايج زير از آن گرفته شد:

1. «ظهور اسلام به بعد تا قرن 11 هجري نيز زبان عموم مردم آذربايجان مانند دوران باستان هم چنان آذري پهلوي بود.»

2. «دليل بسيار قوي و شاهدي بسيار صادق است كه در زمان مؤلف قرن 11 هجري هنوز مردم تبريز عموماً به زبان آذري (فارسي) سخن مي‌گفتند.»

3. اين رساله در باره‌ي عادات مردم تبريز در پايان قرن دهم (و نيمه‌ي اول قرن يازدهم) هجري و در باره‌ي لهجه‌اي از زبان پهلوي است كه هنوز در آن موقع در آن شهر زبان عمومي مردم بوده است.»

4. «از رساله‌ي روحي انارجاني پيداست كه تا قرن يازدهم مردم آذربايجان گويش آذري سخن مي‌گفتند.»

5. «در دوره‌ي صفويان- چنان كه از اخبار و اسناد تاريخي معلوم است- در قرن 11 هجري يعني تا آخر دوره‌ي شاه عباس كبير زبان آذري (فارسي) هم چنان در ميان مردم آذربايجان رايج و معمول بود. چنان كه حتي در تبريز هنوز به شهادت رساله‌ي روحي انارجاني تأليف همان عصر (قرن 11 هجري) به همين زبان يعني آذري پهلوي يا فارسي سخن مي‌گفتند.»

نتايج عجيبي كه از رساله‌ي «آذري يا زبان باستان آذربايگان» گرفته شد، منجر به تصميم‌هاي ناروا گرديد كه قابل قبول نيستند ولي به هر حال اين موفقيت بزرگي بود كه تاريخ حضور زبان تركي در آذربايجان، از سده‌ي پنجم به سده‌ي يازدهم كشيده شود.پس از آن نيز عده‌اي عبارت «دويست- سيصد سال پيش» را براي زمان ورود زبان تركي به آذربايجان استفاده كردند. از طرف ديگر تحريف‌هايي نيز صورت گرفت. كسروي مي‌گويد:

«از عهد مغول تا آخر تيموريان (يا ظهور صفويان) چند شاعر ترك در خراسان پيدا شد اما هيچ شاعر تركي در آذربايجان پيدا نشد.»

مسأله‌ي ديگر كه توسط كسروي عنوان شد و باز مورد استفاده‌ي خاصي قرار گرفت، اين بود كه ميراث ادبي مكتوب زبان تركي در آذربايجان انكار گرديد. كسروي ادعا مي‌كرد كه «اگر هم شعري در آذربايجان گفته شده است نه اثري ادبي است بلكه از روي هوس پديد آمده است.» اين ادعا به روشني نشان از آگاهي بسيار اندك كسروي از ادبيات است.بهترين دليل براي اين مطلب ذكر نام دو شاعر بزرگ آذربايجان است كه هر دو با كسروي معاصر بوده‌اند. ميرزا علي اكبر صابر (1911-1862) كه اشعار او تأثير بسزايي در حوادث انقلاب مشروطه داشته و بي‌ترديد كسروي از آن مطلع بود. معجز شبستري (1934-1873) كه اشعار روشنگر او در مبارزه با جهل معروف است.

احمد كسروي در مقاله‌ي «ما و همسايگانمان» كتاب «آذري زبانان باستان آذربايگان» را كتابي دانشي و نه سياسي دانست ولي خود در مقاله‌ي «شيشه‌هاي سياست» نوشت: «مردم يك كشور تا يك دل و يك زبان نباشند نمي‌توان آينده‌ي درخشاني براي آنان اميدوار بود.» او تعداد زبان‌هاي رايج در ايران را نيز مانعي بر سر راه يكپارچگي مي‌دانست. در مقاله‌ي «يك توده را چنان كه راه بايد راهنمايان هم بايد» نوشت «نژادهاي كوچكي كه در ايران مي‌زيند هر يك براي خود تاريخ ديگري دارند و تاريخ هر يكي كه به جوانان خود ياد مي‌دهند پر از دشمني با ايران مي‌باشد.»

كسروي با محمود افشار افت و خيز داشت و مقاله‌هايش در مجله‌ي آينده چاپ مي‌شد. هر دوي آن‌ها وحدت ملي ايرانيان را آرزوي خود معرفي مي‌كردند و نكات مشتركي بين عقايد آنان ديده مي‌شد. با اين تفاوت كه كسروي علاوه بر زبان، بر نزديكي انديشه و فكر نيز تكيه مي‌كرد. او در مقاله‌ي «اسلام و ايران» در مجله‌ي پيمان (كه خود منتشر مي‌كرد) شماره 1 بهمن 1311 نوشت:

«… سرچشمه‌ي اين فرو افتادگي دردناك چيست؟… آري ريشه‌ي پيشرفت نيافتگي ايران و شايد بيش‌تر كشورهاي خاور پراكندگي در ميان توده‌هاست… براي ايران اين سرزمين كهن امروز بيم ناك‌ترين آسيب آن پراكندگي انديشه‌ها مي‌باشد.»

به زودي قسمت دوم كار آغاز شد. تحقير زبان تركي و تحبيب زبان فارسي. عنوان شد كه تكلّم مردم آذربايجان به تركي تنها از روي عادت است و اين كار پايه و اساس چنداني ندارد.ديگر اين كه تركي، زبان مردم بي‌سواد و كم سواد است. نهايت اين كه زبان تركي كه زباني عارضي، تحميلي، ميهمان و زبان خونريزان و غارتگران است، لكه‌ي ننگي به دامان مردم آذربايجان محسوب مي‌شود كه آنان بايد با اظهار ندامت از سخن گفتن بدان خودداري كنند و به دامان بهشتي زبان فارسي باز گردند. ادعا شد كه: «فرهنگ ايراني با روح عرفاني مينوي‌اش، موهبتي است الهي كه در زبان فارسي به وديعه گذاشته شده است.»

سرانجام با الهام از همين ناسيوناليسم افراطي بود كه در بهمن 1316 دستور تأسيس سازماني به نام «سازمان پرورش افكار» از طرف رضا شاه داده شد كه وظيفه‌ي آن راهنمايي و ارشاد نسل جوان براي خدمت به ميهن بود. اين سازمان به پيروي از نمونه‌ي ماشين‌هاي تبليغاتي ايتاليا و آلمان تشكيل شده بود. اين وظيفه را در ايران كساني چون محمدعلي فروغي و علي اصغر حكمت بر عهده داشته و بر فرهنگ و زبان فارسي به صورت افراطي تأكيد مي‌كردند.

در اين زمان نيز پان تركيسم اگر چه رهبران بلند پايه‌اي چون انور پاشا و ضياء گوگ آلپ را از دست داد ولي همچنان يك از عناصر دولت تركيه بود. در سال 1930 رشيد صفوت كتاب «ردپاي ترك گرايي و پان تركيسم» را منتشر كرد. او در اين كتاب اعلام كرد كه خواستار هيچ بخشي از ايران نيست اما بايد براي نجات ترك‌هاي آن جا دست به يك اقدام فوري زد. برخي آذربايجانيان نيز هنوز در جهت پان تركيسم فعاليت مي‌كردند. اگر چه آتاترك كمي جلوي شدت پان تركيسم را گرفت ولي پس از مرگ او در 1938 و آغاز جنگ جهاني دوم اين فعاليت شدت گرفت. در 1940 احمد جعفر اوغلو كتاب «آذربايجان» را منتشر كرده و خواستار استقلال جمهوري آذربايجان شد. در سال 1942 صنعان آذر (نام مستعار م. صادق اران) كتاب «به نام ترك‌هاي ايران» را انتشار داد او كه يك تبريزي بود، مدعي شد كه از جانب 5 ميليون ترك ايران سخن مي‌گويد. وي به آزار ترك‌ها به ويژه سركوب زبان و فرهنگ تركي حمله كرد و سعي نمود افكار عمومي در تركيه را به حمايت از آنان برانگيزد. طولي نكشيد كه در شهريور 1320 نيروهاي متفقين به ايران حمله كرد و رضاشاه را از سلطنت بر كنار كردند.


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر
بؤلوم :
یارپاق لار :
 
   
 
Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : MyTheme.ir